فلسطینهای دیگر خاورمیانه!
کشورهای عربی و در مقاطعی، افکار عمومی جهان چنان به مساله فلسطین توجه کردهاند که باعث شده است اقدامات کشورهای دیگر منطقه در تغییر بافت جمعیتی آنها نادیده گرفته شود. در صد سال پیش، در ترکیه و لبنان و سوریه و عراق اقدامات وسیعی برای تغییر ساختار جمعیتی گروههای نژادی صورت گرفته است که در یک مورد به نابودی کامل یک ملت و حتی نابودی یک تمدن منجر شد. در زیر به بخشی از آنها میپردازم.
یک - ترکیه:
تقریبا همزمان با آغاز تحولات فلسطین، ترکیه هم اقدام به تغییر بافت جمعیتی خود کرد تا آنرا به کشوری کاملا مسلمان نشین تبدیل کند. کشتار ارمنیها که در طول جنگ اول روی داده بود، اینبار به نحوی نرمتر اما وسیعتر در مورد یونانیتبارهای مسیحی ساکن غرب ترکیه اجرا شد به نحوی که در سالهای پس از جنگ و منتهی به تشکیل ترکیه کنونی در ١٩٢٣ میلیونها نفر از ساکنان مسیحی استانبول و ازمیر از ترکیه اخراج شدند و متقابلا مسلمانهای مناطق بالکان و اروپای شرقی به نواحی غربی ترکیه منتقل شدند و نهایتا ترکیه به کشوری با ٩٨درصد مسلمان تبدیل شد.
دو- لبنان:
تغییر بافت جمعیتی در لبنان از ترکیه شدیدتر بود. در مورد ترکیه، حداقل میتوان گفت که اقلیت به اکثریت تبدیل نشد بلکه اکثریت نسبی مسلمان، به اکثریت مطلق تبدیل شد، اما درلبنان کاملا جای اقلیت و اکثریت عوض شد! صدسال پیش ٨٠درصد لبنان را مسیحیها تشکیل میدادند که ٦٠ درصد آنها هم مارونی بودند. مجموع سنی و شیعه لبنان ٢٠ درصد ساکنان این کشور را تشکیل میدادند.
مهاجرتهای اجباری به تدریج بافت جمعیتی لبنان را به زیان مسیحیها تغییر داد اما با همه این تغییرات باز در آستانه استقلال لبنان از فرانسه در ١٩٤٤، مسیحیها اکثریت نسبی بودند به این ترتیب: مارونیها ٢٩%، سنیها ٢٣%، شیعهها ٢٠%. بقیه هم ارتدوکسهای یونانیتبار، دروزیها، کاتولیکهای یونانیتبار و ارمنیها بودند.
همین باعث شد که در قانون اساسی لبنان صراحتا بر سکولاریسم و غیردینی بودن این کشور تاکید شود، اما حزب الله چند دهه است که این اصل بنیادی جامعه چند مذهبی لبنان را زیرپاگذاشته است. تا قبل از سیاسی شدن شیعهها همین ترکیب جمعیتی باعث شده بود که لبنان بهترین سیستم آموزشی خاورمیانه را داشته باشد، بیشترین مراکز توریستی و همچنین بهترین سیستم بانکداری و جذب سرمایه خارجی هم متعلق به لبنانیها بود و دانشگاههای اروپایی و آمریکاییها در این کشور حضور پررنگی داشتند.
سه - سوریه وعراق:
هر دوی این کشورها در مناطق شمالی خود با کردها به عنوان مانعی علیه یکسانسازی و عربی سازی کشور خود برخورد میکردند و اولین سیاستهات دولتی برای ذوب کردن در بافت عربی، جداسازی مناطق آنها از همدیگر و از همه مهمتر، تغییر بافت شهرهای مهم نفتخیز نظیر کرکوک در عراق و رمیلان در سوریه در این دو کشور اعمال شد. اجرای سیاستهای 'کمربند عربی' در مناطق مرزی سوریه و ترکیه در همین راستا بود. تغییر نام سوریه به جمهوری عربی سوریه رسما غیرعربهای داخل سوریه را انکار میکرد.
در عراق هم عملیاتهای بمباران شیمیایی و انفال، به غیر از تضعیف جایگاه احزاب اپوزیسیون، با گوشه نگاهی به تغییر بافت جمعیتی هم انجام میشد مخصوصا فاز اول انفال در ١٩٨٣ که صرفا مردان و پسران طایفه بارزانی را هدف قرار داده بود که مصداق کاملی از اقدام به نسل کشی، از طریق کشتن ٨ هزار جنس مذکر از یک گروه نژادی خاص محسوب میشود.
چهار- بازهم عراق، اینبار فاجعه نابودی یک تمدن:
هیچکدام از تلاشهای فوق منجر به نابودی کامل ارمنیها، یونانیتبارها، فلسطینیها و کردها نشده است و این ملیتها هرچند با تحمل ضرباتی سنگین به هرحال به حیات خود ادامه دادهاند اما مورد آشوریهای عراق تنها موردی است که به نابودی آنها از لحاظ مالکیت خاک منجر شد.
آشوری ها که زمانی یکی از قدیمیترین تمدنهای جهان را تشکیل میدادند و قبل از مادها، سومریها، عیلامیها و هخامنشنیان سابقه دولتداری داشتند، تا صدسال پیش به عنوان اقلیتی درعراق کنونی به حیات خود ادامه میدادند و بر روی سرزمین خود دارای پیوستگی خاکی بودند به نحوی که پس از سقوط عثمانی آنها هم خواستار خودمختاری در قالب عراق جدید بودند و برای این خواسته خود مبارزه هم کردند اما به نحوی شدیدتر از کردها توسط بغداد سرکوب شدند.
اگر سرکوب کردها با انگیزه نژادی صورت میگرفت آشوریها را با هر دو انگیزه نژادی و دینی سرکوب میکردند و نهایتا در ١٩٣٢ آخرین مقاومت آنها در هم شکسته شد. حدود نیمی از جمعیت آشوری عراق به ناچار به کشورهای مجاور و بعدا به اروپا پناهنده شدند و بقیه هم در مناطق مرکزی و جنوبی عراق در بافت عربی این کشور ادغام شدند.
اکنون متاسفانه هیچ نقطهای از کره زمین وجود ندارد حتی در حد یک شهر که بتوانیم بگوییم آشوریها در آن منطقه دارای اکثریت هستند. به تدریج زبان و فرهنگ آنها هم در دل سیاستهای عربیسازی عراق ضعیف و ضعیفتر شد و اکنون باید گفت هیچ نشانی از یکی از بزرگترین تمدنهای جهان بر روی نقشه کرده زمین باقی نمانده است.
پس:
فلسطینیها ملتی هستند که حداقل دهها کشور عربی و اسلامی از آنها دفاع میکنند و الان در گوشهای از این جهان دارای حکومتی خودگردان هستند و همزمان برای کسب حقوق بیشتر خود هم تلاش میکنند.
در این خاورمیانه آشوب زده، غیر عربها و مخصوصا غیر مسلمانها در ترکیه و لبنان و سوریه و عراق و... بسیار بیشتر از فلسطینیها مورد ستم قرار گرفتهاند، و بیش از همه آنها، آشوریها.
تنها خبر خوب اینکه، اکنون در حکومت اقلیم کردستان، آشوریها از حقوق سیاسی و فرهنگی خود برخوردارند و در پارلمان کردستان دارای کرسی تضمین شده هستند. در رۆژئاوا یا شمال سوریه نیز احزاب آشوری یکی از بدنههای اصلی شوراها و سیستم اداری کانتونها را تشکیل میدهند. در سیستم روژئاوا بر برابری کامل همه ادیان و نژادها تاکید میشود که بیشتر به منظور حمایت از اقلیتهای غیرمسلمان و غیرکرد تشکیل شده است.
بدین نحو، بشریت باید شرمنده از بین بردن یک تمدن انسانی باشد و همزمان مدیون دو حکومت نوپا و همدرد که برای حفظ آخرین نشانههای بقای سیاسی آنها تلاش کردهاند.