حب حسین جمعشان نکرد
ایران در سالهای اخیر سرمایه گذاری کلان سیاسی در عراق کرده بود به نحوی که آنرا حیات خلوت خود می پنداشت و یا حداقل در بزنگاهها به اندازه یک متحد استراتژیک روی عراق حساب کرده بود. اما چنین نشد. تا همین چند ماه پیش هم مقامات ایران مخصوصا قاسم سلیمانی امید داشتند که مراسم اربعین و شعار ‘حب الحسین یجمعنا’ بتواند اکثریت عراقیها و مقامات شیعه این کشور را همراه ایران کند اما عراقیها نه تنها موضعی بی طرفانه در نزاع میان ایران و آمریکا گرفتند که حتی از این تنشها برای بهبود شرایط سیاسی و اقتصادی خود هم استفاده کردند.
اکنون عراق برخلاف ایران با هردو قدرت جهانی حاضر در منطقه یعنی آمریکا و روسیه روابط عالی سیاسی و اقتصادی دارد. صادرات نفت این کشور هم در اوج تحریمهای نفتی ایران رکورد صد ساله صادرات عراق را شکست و به مرز پنج میلیون بشکه در روز رسید. در آخرین اقدام هم تلاشهای ظریف برای جلب نظر سیستانی در محکومیت تحریمهای آمریکا علیه ایران بی نتیجه ماند و این مرجع تقلید شیعه به صورت تلویحی موضع مقتدی صدر در اعلان بی طرفی در نزاع میان ایران و آمریکا را تایید کرد. در این نوشته ضمن مرور تحولات چند سال اخیر، دلیل این برخورد عراقیها و این اشتباه محاسبات مقامات ایران بررسی میشود.
اولین برنامه خارجی جمهوری اسلامی ابعادی جهانی داشت و بر اهتزاز پرچم انقلاب بر همه بلندیهای جهان تاکید داشت. روند سریع پیروزی انقلاب این خوشبینی را برای رهبران جمهوری اسلامی ایجاد کرده بود. پس از اندی و در مرحله دوم سیاست خارجی ایران ظاهرا کمی واقع بینانه تر شد و به ادعای صدور انقلاب به جهان اسلام اصرار داشت که البته آن هم تحقق نیافت و جنگ ایران و عراق نشان داد که نه تنها کشورهای اسلامی از انقلاب اسلامی استقبال نکردند که حتی بخشی از جهان اسلام در کنار عراق و علیه ایران ایستادند. از آن مرحله بود که تلاش برای نفوذ در جهان شیعه جای خود را به تلاش برای رهبریت جهان اسلام داد.
مساله فلسطین تنها بعدی از سیاست جمهوری اسلامی بود که ظاهری فرافرقهای و اسلامی داشت اما بهار عربی و سرکوب سنیها در سوریه و عراق توسط ایران، چهره واقعی سیاست هلال شیعی ایران را عیان کرد. جمهوری اسلامی که قید جهان اسلام را زده بود سعی میکرد حداقل با سلطه بر کشورهایی که بافت شیعی داشتند یا اقلیتی شیعی در آن حاکم بود، خود را به قدرت برتر منطقه تبدیل کند. یک اشتباه استراتژیک در سوریه و همچنین فقدان شناخت مناسب از فرهنگ سیاسی عراق این تنها شانس باقیمانده را هم از ایران گرفت؛ دعوت از روسیه برای مداخله در سوریه که عملا پوتین را به مرد اول این کشور تبدیل کرد و حساب کردن روی هویت شیعی عراق. محاسبات خامنهای درست نبود همچنان که جمال عبدالناصر هم بر هویت عربی عراق حساب نادقیقی داشت. تحولات سیاسی نیم قرن اخیر نشان داده است که عربهای شیعه عراق ترجیح میدهند به جای عرب بودن یا شیعه بودن، عراقی باشند!
در اوج سالهای پان عربیسم و در شرایطی که کشورهای سوریه و مصر حاضر بودند از تمامیت ارضی خود بگذرند و جمهوری متحده عربی تشکیل دهند، عبدالکریم قاسم رهبر انقلاب عراق علیرغم میل خود جرات پیوستن به این اتحاد را نداشت. ناصر توقع داشت عراق سومین کشور این جمهوری جدید باشد اما لیبی مشتاقتر بود و عراق هرگز به این اتحاد نپیوست.
عبدالکریم قاسم به خوبی میدانست شیعههای عراق نه تنها علاقهای به پیوستن به یک کشور واحد عربی ندارند بلکه از تبدیل شدن به یک گروه مذهبی اقلیت درون جهان عرب سنی وحشت دارند. عین همین اشتباه جمال عبدالناصر را خامنهای مرتکب شد. او تصور میکرد اکثریت شیعههای عراق قید هویت عربی/عراقی خود را میزنند و به هلال شیعی او میپیوندند، اما آنها میدانستند در جهان شیعه هم آنها همیشه اقلیتی نژادی به نام عرب خواهند بود و در بهترین حالت پس از فارسها و ترکهای ایران شیعه درجه سوم محسوب خواهند شد. اما آنها در عراق برای خود اکثریتی بی رقیب بودند.
در واقع عرب بودن و شیعه بودن آنها را در جهان عرب و جهان شیعه به اقلیتی همیشگی تبدیل میکرد، اما عراقی بودن به آنها قدرت اکثریت بودن و داشتن هویتی مستقل میبخشد که حتی با جدا شدن احتمالی کردها، درصد اکثریت بودن آنها افرایش هم پیدا میکند. جهان کنونی جهان دولت ملتها است. جهانی که یا باید به اکثریتی حاکم تعلق داشت یا درون یک حاکمیت دمکراتیک، از حقوق اقلیت بودن برخوردار بود. هیچکدام از جمال عبدالناصر و خامنهای چهرهای دمکراتیک نبودند و الگویی از حاکمیت دمکراتیک به عراقیها نشان ندادند که آنها بتوانند به اقلیت بودن درون حاکمیت آنها دلخوش باشند.
مردم عراق از جنبش سبز تاکنون با دقت تحولات ایران را تعقیب میکنند. میدانند که حاکمیت جمهوری اسلامی حتی برای فارسهای شیعه و ترکهای شیعه هم که شهروندان ایران هستند دمکراتیک نیست. از سرنوشت عربهای شیعه خوزستان هم به خوبی اطلاع دارند. مرجع تقلیدشان هم نه تنها از ولایت فقیه تبری جسته، بلکه با مشاهده تجربه تلخ حکومت شیعی در ایران، به جز معدود موارد، از دخالت در سیاست پرهیز میکند. به این دلایل بود که آنها در اردیبهشت پارسال به جریانی رای دادند که بیشترین فاصله را از ایران گرفته بود. بعد از آن هم دولت جدید روابطش را با عربستان و امارات و کویت و … به بالاترین سطح خود در چند دهه اخیر رساند.
اکنون مقامات عراقی حفظ منافع عراق را در اولویت اصلی خود قرار داده اند. قراردادهای دهها میلیارد دلاری با آمریکا و روسیه امضا کرده، صادرات نفت خود را به بالاترین میزان رسانده اند. روابطشان را با اقلیم کردستان تقویت کرده و وعده فروش نفت به ترکیه دادهاند. تعرفه کالاهای عربستان را به صفر رسانده و در مقابل، نه تنها پرداخت خسارت جنگی به ایران را به فراموشی سپردهاند که حتی از پرداخت بدهیهای گازی هم طفره رفتهاند، آنهم به بهانه تحریمهای آمریکا.
عشق به حسین کافی نبود برای کنار گذاشتن حق تعیین سرنوشت و نتوانست اتحاد شیعهها را عملی کند. با ادامه این شرایط مقامات ایران شاهد شوکهای بیشتری در عراق و منطقه خواهند بود.