بررسی اتهامات متناقض روژئاوا
نه تنها مردم غیرسیاسی، که حتی افرادی که در این سالها اخبار منطقه را تعقیب میکنند، حق دارند مسائل کردستان سوریه را آشفته و مبهم ببینند. در میان موج همدلی با مبارزان کرد و اینکه در کلیت آن، ناظران مقاومت آنها را علیه داعش میستایند و تلاشهایشان برای برابری حقوق زن و مرد و همزیستی مسالمتآمیز نژادها و گروههای انسانی قابلانکار نیست اما همین ناظران گاهگداری صداهای متفاوت و حتی متضادی علیه جنبش کردها در سوریه میشنوند. از یکسو میبینند که طیفی از چپها از آنها انتقاد میکنند که چرا با آمریکا همکاری کردهاند. عدهای دیگر از همین طیف، به همراه علاقهمندان تئوری توطئه، آنها را به سادهلوحی و اعتماد به آمریکا متهم میکنند. شماری میگویند چرا میخواهند از سوریه جدا شوند و شماری دیگر آنها را نکوهش میکنند که چرا با دولت سوریه نمیجنگند!
عدهای اکنون توقع دارند به بخشی از هلال شیعی تبدیل شوند و قبلاً عدهای دیگر توقع همکاری با ارتش آزاد سوریه را از آنها داشتند! حقیقت ماجرا این است که همه این اتهامات و توقعات فوق نادرست و بر مبنای فقدان یا کمبود اطلاعات است. در این نوشته سعی میکنم به بخشی از این مسائل بپردازم.
نخست نگاهی به قبل از بهار عربی
در روزهای آغازین بهار عربی که موجهای آن به سوریه هم رسید بود، در فوریه ٢٠١١ مطلبی راجع به تحولات احتمالی سوریه برای رادیو زمانه نوشته بودم که فردایش یکی از ادیتورهای یک رسانه دیگر تماس گرفت و گفت که در این مقاله به 'کردهای سوریه' اشاره کردهای، مگر در سوریه هم کردها زندگی میکنند؟! این ادیتور دانشآموخته علوم سیاسی هم بود اما واقعاً ایرادی بر او وارد نبود اگر تصور میکرد کردها فقط در ایران و عراق و ترکیه زندگی میکنند. تا آن زمان در خارج از رسانههای کردی زبان کمتر کسی راجع به کردستان سوریه شنیده بود. شاید دلیل اصلی آن به عدم وجود یک جنبش کردی در سوریه برمیگشت. به دلایلی که بررسی آن مفصل است و در این مجال نمیگنجد، از زمان تأسیس سوریه و استقلال آن از فرانسه، کردها در این کشور جنبشی سیاسی یا نظامی نداشتند اما اتفاقاً بیشتر از سایر کردها سرکوب شدند (این بهترین پاسخ به کسانی است که علت سرکوب کردها در ایران و عراق و ترکیه را در مبارزه آنها در این کشورها میداند). حکومتهای پیاپی کودتایی در سوریه علیرغم اختلافهایشان، در سرکوب کردها هیچ تفاوتی باهم نداشتند. نام این کشور رسماً 'جمهوری عربی سوریه' بود. کردها از ابتداییترین حقوق اتنیکی و زبانی خود محروم بودند. موسیقی کردی حتی برای اجرا در مراسم عروسی ممنوع شده بود. از ۱۹۶۲ بسیاری از کردها حتی از داشتن شناسنامه هم محروم بودند و حق ثبت ازدواج یا ثبت هویت فرزندشان را نداشتند و طبعاً از حق خریدوفروش و مالکیت هم محروم بودند. بزرگترین پروژه تغییر بافت جمعیتی پس از جنگ جهانی دوم، در سوریه روی داد. فاز اول آنچه را که اکنون اردوغان میخواهد در مدتی کوتاه انجام دهد، دولتهای پیاپی سوریه با اجرای کمربند عربی طی سی سال انجام داده بودند. جایگزینی عربهای مناطق مرکزی و جنوبی سوریه در شمال سوریه باعث شده بود که کردستان سوریه عملاً پیوستگی جغرافیایی خود را از دست بدهد و مناطق کردنشین به جزایر جدا از هم در یک دریای عربی تبدیل بشوند. حکومت سوریه به این هم رضایت نداد و علیرغم آنکه کردها عملاً جنبشی در سوریه نداشتند تا احیاناً سرکوبشان کنند، به سرکوب کردها عراق پرداخت. در اواسط دهه ۱۹۶۰ چندین باز ارتش سوریه به کمک ارتش عراق شتافت تا جنبش کردها را در آن کشور هم خفه کند.
این اوضاع در سی سال دیکتاتوری حافظ اسد ادامه یافت و بدتر هم شد و با بهقدرت رسیدن بشار اسد هم تغییری در آن دیده نشد. دو خاطره دردناک از دوران بشار اسد در سالهای قبل از بهار عربی در ذهن کردها باقی مانده است. در زمان سقوط صدام در یکی از استادیومهای فوتبال، ناسیونالیستهای عرب عکس صدام را در ابعادی بزرگ جلوی دوربینها قرار دادند که با اعتراض کردها مواجه شدند اما پلیس سوریه به همراه نیروهای امنیتی بهجای برخورد با طرفداران صدام به سرکوب خونین کردها پرداختند. جالب آنکه آن زمان نه تنها دولت سوریه با صدام رابطه سیاسی نداشت که حتی در جنگ اول عراق، نیروهای سوریه به ائتلاف آمریکا علیه صدام پیوسته بودند. رویداد دوم مربوط به تصویب فدرالیسم در عراق و انتخاب آقای جلال طالبانی بهعنوان رئیسجمهور این کشور بود که کردها در سوریه و ایران به خیابانها ریختند و این رویداد را جشن گرفتند اما در سوریه به سرکوب و کشتار وسیع مردم غیرنظامی انجامید.
تصور میکنم این توضیحات برای این سؤال که چرا کردها در سوریه از بشار اسد حمایت نکردند کافی باشد. حال به این موضوع میپردازم که چرا کردها از ارتش آزاد و اپوزیسیون حمایت نکردند که این بخش خود به دو قسمت قبل و بعد از جنگ کوبانی تقسیم میشود تا پاسخی هم به همکاری کردها و آمریکا داشته باشیم.
از بهار عربی، تا مقاومت کوبانی
با رسیدن موج اعتراضات به سوریه، کردها هم در شهرهای خود به خیابانها ریختند و به موج اعتراضات علیه بشار اسد پیوستند. دیکتاتور سوریه که با این پیشینه تاریخی که اشاره شد، کردها را دستکم گرفته بود و آنها را خطر کمتری میدانست، بر سرکوب سایر مناطق تمرکز کرد و با پیشروی تدریجی کردها، مجبور شد شهرهای کردنشین را تخلیه کند. این فرصتی برای اپوزیسیون اسد بود تا نه تنها خود را به کردها نزدیک کنند که حتی از مناطق آزادشده کردستان بهعنوان پایگاهی علیه اسد استفاده کنند اما آنها نه تنها چنین نکردند که به تحریک ترکیه و با اعتمادبهنفسی که بهدست آورده بودند (مخصوصاً که همزمان شده بود با حمایت جهانی از اپوزیسیون لیبی و سقوط قذافی) شروع به خطونشان کشیدن برای کردها کردند. آنها نه تنها درخواست کردها را برای حل مسئله آنها در دوران پس از اسد نمیپذیرفتند که حتی حاضر نبودند واژه 'عربی' را از عنوان رسمی کشور بردارند و به جمهوری سوریه بسنده کنند. (این کمترین خواسته بود. تصور کنید که نام ایران رسماً جمهوری فارسی ایران باشد. سوای همه تبعیضها این عنوان از تبعیض هم فراتر رفته و واقعاً توهین محسوب میشود).
بهتدریج شکاف میان کردها و اپوزیسیون با ظهور اسلامگراها در میان آنها تشدید شد. شاید برایتان جالب باشد که بسیار پیش از ظهور داعش، کردها در سوریه مجبور شدند که با گروههای مسلح اسلامگرا درگیر شوند. آن زمان که هنوز داعش تشکیل نشده بود آنها بهعنوان شاخههای القاعده در سوریه شناخته میشدند و دارای اسامی متعددی بودند که چندین کشتار غیرنظامیان را هم مرتکب شدند و با مقاومت قوی کردها مجبور به عقبنشینی شدند. چنین شد که موزاییک سیاسی سوریه تبدیل شد به نیروهای اسد، ارتش آزاد وابسته به ترکیه، اسلامگراهای وابسته یا نزدیک به القاعده و کردها. طبعاً کردها هیچکدام از آنها را نمیتوانستند متحد خود بدانند مخصوصاً که بهتدریج از قدرت ارتش آزاد هم کاسته میشد و بسیاری از آنها به تروریستهای اسلامی میپیوستند و گرایش ترکیه هم به حمایت از آنها بیشتر و بیشتر میشد. با ظهور داعش تکلیف کردها کاملاً روشن شد. آنها رسماً کافر لقب گرفتند. تحولاتی که در این چند سال در شهرهای کردنشین صورت گرفته بود (برابری حقوق زن و مرد، برابری ادیان و مذاهب، همزیستی گروههای نژادی مختلف و مخصوصاً پناه بردن بسیاری از مسیحیهای ارمنی و آشوری به آن مناطق)، تکلیف داعش هم روشن شد و این دو به دشمن اول همدیگر تبدیل شدند. با سقوط رقه و موصل و تصرف آنها توسط داعش، این گروه همه توجه خود را معطوف حمله به کردستان کرد که به نبرد مشهور کوبانی انجامید. تا آن زمان از همکاری کردها و آمریکا خبری نبود. درواقع حداقل از دو سال قبل از نبرد کوبانی، جنگ کردها با جریانهای اسلامگرای سوریه آغاز شده بود و هنوز از آمریکا خبری نبود.
از مقاومت کوبانی تا امروز، همکاری کردها و آمریکا؟
نبرد کوبانی با مقاومت تاریخی کردها قابل نادیده گرفتن نبود. موقعیت جغرافیایی کوبانی برای پوشش رسانهای بسیار مناسب بود! بر روی ارتفاعی مشرف و نزدیک به کوبانی صدها دوربین و دهها خبرگزاری جهان لحظهبهلحظه میتوانستند تصاویر جنگ کوبانی و مقاومت کردها را گزارش کنند. قبلاً اشتون کارتر وزیر دفاع آمریکا خبر داده بود که کوبانی بهزودی سقوط خواهد کرد. جان کری وزیر خارجه فراتر هم رفته بود و گفته بود که سقوط کوبانی حتمی است و مهم هم نیست! ما موصل را از دست دادیم که بسیار هم از کوبانی مهمتر است. اما آقای کری نمیدانست در کوبانی مقاومتی در جریان است که در موصل از این مقاومت خبری نبود. بههرحال اوباما دستور کمک به کودها را صادر کرد اما مطلقاً وارد یک همکاری استراتژیک نشد. اردوغان هم که توقعش از سقوط کوبانی و درخواست آمریکا برای ورود به سوریه برآورده نشده بود، شتابزده به واشنگتن رفت و قول نابودی داعش را داد و اوباما هم پذیرفت که از گروههای نزدیک به ترکیه حمایت کند. پس کردها اولاً منتظر همکاری آمریکا برای مبارزه با گروههای وابسته به القاعده و بعدتر داعش نمانده بودند. آمریکا هم حتی پس از مقاومت کوبانی هم ترجیح میداد بهجای کردها با ترکیه و نیروهای وابسته به این متحد خود علیه داعش اقدام کند. اما دو بار این تلاش ناکام ماند و حتی به رسوایی انجامید.علیرغم قول اردوغان در اوایل ۲۰۱۵ نه تنها حمله گروههای متحد ترکیه به داعش شکست خورد که بسیاری از مناطق آنها هم به تصرف داعش درآمد و از همه بدتر، حجم زیادی از اسلحه آمریکایی که توسط ترکیه در اختیار این گروهها قرارگرفته بود بهدست داعش افتاد که این یک رسوایی بزرگ برای اوباما بود. عین همین ماجرا مجدداً در اواخر ۲۰۱۵ تکرار شد، مجدداً اردوغان به واشنگتن رفت و قول جبران مافات داد اما به نتیجهای بدتر از قبل منجر شد. همزمان با این تحولات کردها توانسته بودند نه تنها داعش را از اطراف کوبانی برانند که شهر استراتژیک گری سپی (تل ابیض) را هم از دست داعش آزاد کردند. ازاینجا بود که اوباما در یک سال پایانی ریاست جمهوری خود با کردها بر سر مبارزه با داعش به نتیجه رسید. بهمحض آزادی منبج و حرکت کردها به سمت رقه پایتخت داعش، ترکیه که تا آن زمان خود مستقیماً هیچ اقدام عملی علیه داعش انجام نداده بود و سالها تسلط داعش بر شهرهای مجاور خود را تحمل کرده بود، وارد خاک سوریه شد و جرابلس را اشغال کرد. این اشغالگریها بعداً در الباب هم تکرار شد. در دو مورد قبلی ترکیه ظاهراً این شهرها را از دست داعش درآورده بود اما در ۲۰۱۸ شمشیر را از روبست و به عفرین حمله کرد که سالها بود در امنیت کامل به سر میبرد.
نتیجە
پس در کل میتوان گفت، اولاً جبههبندیهای داخلی سوریه به نحوی بود که کردها با معیارهای دموکراتیک انتخابی نداشتند. یعنی به انتخاب میان بد و بدتر (که در منطقه بسیار رایج است!) تن ندادند. آنها نه اسد و نه مخالفانش را شریکی قابلاعتماد ندیدند. بهجای آن سعی کردند در مناطق تحت اختیار خود الگویی قابلقبول از همزیستی و برابری حقوق طیفهای مختلف ارائه دهند. همچنین آنها مبارزه با داعش و القاعده را هم منوط به همکاری آمریکا نکرده بودند. سالها قبل از آمریکا مبارزه خود را با این گروهها آغاز کرده بودند. کمک گرفتن در دوران مقاومت کوبانی هم امری بدیهی و کاملاً عقلانی بود و از این نمونهها در تاریخ بسیار است. شوروی با همه اختلافات ایدئولوژیکی که با انگلیس و آمریکا داشت در پی حمله هیتلر از آنها کمک گرفت. آمریکا خود در جنگ با طالبان از ایران کمک گرفت.
آمریکا هم کردها را انتخاب اول خود نمیدانست و از سر ناچاری و باتجربه بدی که از همکاری با نیروهای وابسته به ترکیه داشت، مجبور به همکاری با کردها در جنگ با داعش شد. جنبش روژآوا همچنین امکان همکاری با جمهوری اسلامی را نداشته و نخواهد داشت. چون اولاً متحد ایران در سوریه، اسد است که کردها با این پیشینه تاریخی که از او و پدرش دارند هیچگاه به دوران گذشته بازنمیگردند ثانیاً الگوی سیاسی و اجتماعی کردها در سوریه نه تنها مطلوب جمهوری اسلامی و هلال شیعیاش نیست که تهدیدی هم برای آن محسوب میشود. حکومتی که هنوز یکی از معضلاتش حضور زنان در استادیوم است چشم دیدن زنان آزاد کرده در روژآوا را ندارد و آنها را الگویی خطرناک برای زنان ایران میداند.
به آنهایی هم که نگران تجزیه سوریه هستند باید گفت اولاً کردها در سوریه هیچگاه چنین خواستهای نداشتهاند و خواستار حل مسئله خود در چارچوب سوریهای دموکراتیک هستند، ثانیاً اگر همچنین بخواهند، ازلحاظ پیوستگی جغرافیایی امکان تشکیل کشوری مستقل را ندارند که احیاناً آنها نگران تجزیه سوریه باشند!
حمله اخیر ترکیه به کردها هر نتیجهای داشته باشد دیگر کردها را نه به دوران سلطه اسد برمیگرداند و نه سلطه اردوغان را میپذیرند. کسانی که سالها تجربه زندگی آزاد و برابر را داشتهاند و زنان و دختران مبارزی چون یگانهای مدافع خلق را دارند، در صورت شکست نظامی هم، با پیروزیهای سیاسی خود به مبارزه ادامه میدهند و نهایتاً آن را به پیروزی نظامی هم تبدیل خواهند کرد.