بارزانی و معماری و رهبری نيم سده از تاريخ كردها

مصطفی بارزانی با وجود پیشینه درخشان و ممتاز خانوادگی و جایگاه ویژه اسلاف او در میان رهبران طریقت، شهرت و محبوبیت و آوازهاش مدیون رشادتها، توانمندیها، شجاعت و موفقيتهای نظامی و پارتیزانیاش بود.
چهل و دو سال از مرگ یکی از پرآوازهترین چهرههای سیاسی تاریخ کُردها که نام و یاد وی با تاریخ مبارزات صد ساله اخیر آنها به شدت در هم آمیخته است میگذرد. ژنرال مصطفی بارزانی فرمانده پارتیزان و رهبر کاریزماتیکی که به دلیل نقش ویژه و منحصر به فردش در تحولات سیاسی و مبارزات پارتیزانی سده اخیر کُردها و تأثیرات عمیقی که اسلاف و خاندانش قبل از وی و اخلافش پس از مرگ ايشان بر دگرگونیهای سیاسی کردستان و عراق بر جای نهادهاند نامش به اصلیترین کلید واژه مبارزات سیاسی و نظامی کُردها در عراق مبدل گشته است، او درست چهل و دو سال قبل در اول ماه مارس در غربت درگذشت.
ملامصطفی به دلیل اثرگذاری عمیق و ماندگار بر سرنوشت کردها و تلاشهایش برای فراتر بردن مسئله آنها از چارچوبهای جغرافیائی دولت برساخته عراق و حتی کشورهای منطقه و جلب توجه قدرتهای برتر سده بيستم به مسئله کردها از یک سو و حضور مؤثر و بیبدیلش در میدانهای نبرد پارتیزانی از دهه سوم قرن گذشته تا صدور دستور ترک مقاومت مسلحانه به نیروهایی که او را در قامت رهبری شکست ناپذیر و کاریزماتیک جهت تحقق آرمانهایشان پذیرفته بودند، در ماجرای مشهور به پیمان الجزایر و تحمل سالها تبعید در سختترین شرایط و تسلیم نشدن و تن ندادن به خواستهای اردوگاه کمونیستی به رهبری استالین و ... توفيق او در دولت عراق در تثبيت بخش مهمی از حقوق و مطالبات تاريخی كوردها در عراق به موجب موافقت نامه ١١مارس ١٩٧١ و رهبری و نقش آفرینی در دهها حادثه تاریخی به شهرت و آوازهای جهانی دست یافته، به گونهای که هر نوع روایتگری از تاریخ معاصر کردستان بدون اهتمام جدی به بررسی نقش و جایگاه او در سرنوشت سیاسی کردها ره به جایی نخواهد برد!
گرچه نقطه عزیمت خاندان و اجداد وی به سیاست از مسیر دلدادگی و پیروی از طریقت نقشبندی و تلاش آنان برای آموزش و تبلیغ و ترویج آموزههای مسالمتجویانه و عرفانی این مکتب بود که مروج آن در کردستان حضرت مولانا خالد شهرزوری بود و یکی از مهمترین و مقتدرترین شیوخ و مرشدان اين طريقت شیخ عبیدالله شمزینی نخستین کسی که برای اولین بار به شکل جدی دههها قبل از شكل گيری جنبش بارزانیها و درخشش تاريخی ملامصطفی از اعتبار و شهرت و قدرت معنوی خود، جهت ايجاد یک جنبش سیاسی و ملی در کردستان بهره گرفت. و بر بخش وسيعی از مناطق كردنيشن تحت سلطه عثمانی و ايران مسلط گرديد؛ اما دولت اقبال وی مستعجل و قيامش سركوب و خود او نيز به تبعيد فرستاده شد و اين نخستين ناكامی برزگ يك جنش هويت خواهانه كوردها بود كه از بستری معنوی و عرفانی نضج يافته بود.
مصطفی بارزانی با وجود پیشینه درخشان و ممتاز خانوادگی و جایگاه ویژه اسلاف او در میان رهبران طریقت، شهرت و محبوبیت و آوازهاش مدیون رشادتها، توانمندیها، شجاعت و موفقيتهای نظامی و پارتیزانیاش بود. نقش انكار ناپذيرش در تثبيت موقعيت بارزانیها در عنفوان جوانی و يك زنجیره از موفقیتها و رشادتهای وی که از مواجه با عشاير مخالف بارزانیها در دهه ١٩٣٠ آغاز و سپس در نبرد و رویاروییهای مختلف با نیروهای حکومت عراق، تجربه اقامت اجباری در سلیمانیه در هنگام تبعید و آشنایی با طبقه روشنفکر و فعالان سیاسی و اعضای حزب ملیگرای هیوا و برخی عناصر حکومت شیخ محمود، فرار و گريز تاريخیاش از تبعید و بازگشت دوباره او به میان بارزانیها از مسیر مناطق کردنشین ایران و در نهایت مواجههای ناکام اما تحسين برانگيز با حکومت عراق كه از حمايت كامل انگلیسیها برخوردار بود او را مجبور به ترك عراق و اقامت در كردستان ايران نمود. مجموعه این توفیقات و تجارب به همراه فرصت حاصل از تأثیرات جنگ جهانی دوم درمناطق کردنشین ایران و برآمدن جمهوری مهاباد و نقش او و نیروهایش در حمایت و دفاع از اين تجربه نوپای سياسی به رهبری قاضی محمد سلسله اتفاقاتی بود که ضمن افزودن به شهرت و محبوبیت وی در میان عموم کردها در تکامل شخصیت و پرورش افکارش و تحول در جهانبینی و دیدگاهش و الهامبخشی به او برای پذیرش یک نقش بی دلیل در قامت رهبر كاريزماتيك کردها و در مقام رهبری بلامنازع در آستانه دهه پنجم عمر و نیمه دوم قرن گذشته کارگر افتاد.
در ادامه همین روندها و اتفاقات عقبنشینی تاریخی و اعجاب انگیز وی به همراهی پانصد و چند نفر از یارانش و عبور از رود ارس به سوی اتحاد جماهیر شوروی سابق در حالیکه از سوی دولتهای متعدد منطقه تحت تعقیب بود یکی از مهمترین فرازهای رهبری پارتیزانی وی در سختترین شرایط است که صدای كردها را به جهان و جغرافيايی بسيار دورتر از كوردستان برد و او را به چنان جایگاهی در ذهن و حافظه جمعی کردها رسانید که با وجود حدود ١٢سال زیستن در تبعید پس از این رویداد و عدم حضور فيزيكی در کردستان نام و یاد وی الهامبخش فعالیت و تلاش تمام مبارزین و فعالان سیاسی کُرد و ادامه جنبش مبارزاتی آنها بود.
بارزانی با وجود فشارها و مشقتهای فراوانی که در تبعید محتمل شد چنانچه شاهدانی چون مریم فیروز روایت کردهاند؛ هرگز مبارزه برای رهائی کردستان را وانگذاشت و دائم در اندیشه راهی برای رهائی از شرایط موجود بود. بيش از يك دهه سال شكيبايی، مقاومت و رنج فرجامی نیکو برایش داشت و سرانجام سقوط حکومت پادشاهی عراق در ١٤ ژوئیه ١٩٥٨ طی یک کودتا به رهبری عبدالکریم قاسم راه را برای بازگشت عزتمندانه وی به عراق گشود.
فاصله سالهای ١٩٥٨ تا ١٩٦١ که به ماه عسل جنبش کُردها و دولت قاسم شهرت دارد، بهترین دوران رابطه بارزانی با حکومت قاسم بود اما دولت وصل مستعجل بود و روزهای سخت در راه بود. بن بست مناسبات میان دولت جدید و رهبری کردها شعلههای آتش طولانیترین و خونبارترین دوره از قیام کردها را تا آن تاریخ برافروخت که به انقلاب ایلول (ماه سریانی شروع منازعات) سپتامبر شهرت دارد و وسیعترین قیام به لحاظ میزان مشارکت کردها و تنوع اقشار درگیر در آن را عینیت بخشید.
در همین دوره هم بود که جنبش کردهای عراق دچار انشقاق گردید و به دلیل تفاوت در نوع رویکرد و اختلاف در شیوه رهبری و عدم خوانش درست طبقه تحصیلکردگان و اعضای دفتر سیاسی از پایگاه اجتماعی و میزان قدرت نفوذ کاریزماتیک بارزانی آنها را نهایتا در مقابل وی قرار داد. از سال ١٩٦٤ تا سال ١٩٦٦ که نیروهای کُرد علیه یکدیگر سنگر گرفتند و اتفاقاتی افتاد که بدترین و زیانبارترین تأثیرات را در پیکرۀ جنبش کردهای عراق برجای نهاد و موجب بروز یک دوگانه سازی بسیار زیانبار در فضای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کردستان عراق گردید که میتوان گفت این امر و اثرات آن به شیوههای مختلف تا به امروز ادامه داشته است و یکی از مهمترین عوامل شکستها و پاشنه آشیل و ناکامی کردها در رسیدن به اهدافشان، تداوم همین منازعات درونی میباشد.
گرچه در نخستین مواجهه درون کُردی بارزانی به دلیل، مشروعیت فراگیر، سابقه درخشان نظامی، پایگاه گسترده اجتماعی، وجود حلقهای محکم از یاران و مریدان وفادار برتری نظامی و ... به رقبا داخلی خود پیروز و آنان را از میدان به در نمود. اما این رویارویی که علاوه بر اختلاف دیدگاه در مورد شیوه اداره جنبش و رهبری حزب تا حد زیادی متأثر از رقابتها و حسادتهای فردی، جاه طلبیهای توهم آلود برخی از اعضا دفتر سیاسی و محافظه کاری بارزانی و عدم پذیرش تصمیمات مورد تاييد اعضا دفتر سياسی و تکیه و اعتماد بيشتر بر عناصر و نیروهای عشایری از سوی او بود و صد البته دخالت ها و اعمال نفوذ، تحریکات و دخالتهای دستگاههای استخباراتی و امنینی قدرتهای منطقه نیز در تعميق اين اختلافات و شكافها مؤثر بود و به همين دليل اين اختلافات به مثابه روندی هزینه آفرین برای دهههای متمادی ادامه یافت به نحوی که سالها بعد در غیاب بارزانی، کردستان عراق به میدان منازعات درونی جریانهای متأثر از این اختلاف مبدل و تاب و توان جنبش کردها را تحلیل برد و آثار و تبعات آن تا کنون هم ادامه دارد.
با وجود اختلاف درونی و جدائی و درگیری جناح دفتر سیاسی، بارزانی هنوز از چنان قدرتی برخوردار بود که دولت عراق را ناچار به گفتگو و پذیرش و قبول برخی از مهمترین مطالبات کردها نمود که حاصل آن امضای توافقنامه خودمختاری کردستان در ١١ مارس ١٩٧٠ بود. این توافق اگر چه دستاوردی ارزشمند و تاریخی بود اما بدلیل ابهامات درون آن و عدم حل و فصل برخی موضوعات مهم و استراتژیک همچون تعیین حدود جغرافیایی مناطق خودمختار، عدم تعیین سرنوشت کرکوک و نطفه اصلی شروع دوباره منازعات را در درون خود جای داده بود و نهایتاً زمانی که آخرین دور تلاشهای بارزانی برای راضی کردن عراق جهت تعیین نهایی سرنوشت کرکوک و الحاق آن به منطقه خودمختار به شکست انجامید بار دیگر آتش جنگ زبانه کشید و در نهایت پس از یکسال جنگی که به وضوح دخالت شاه ایران که جنبش کُردها را بهانهای برای تسویه حساب و تضعیف عراقی که آشکارا سربه اردوگاه شرق بود میدید در آن کاملاً هویدا بود به فرجامی تلخ و زیانبار برای کردها و بارزانی انجامید و با امضاء معاهده الجزایر در مارس ١٩٧٥ میان شاه و صدام و تنها ماندن کردها در مقابل عراق، بارزانی و حلقه مشاوران نزدیک وی و كردها به تلخترین شیوه ممکن هزینه اعتماد بیش از حد به قدرتهای خارجی را برای تداوم جنبش خود پرداخت نموده و در حالیکه اکثریت مردم کرد عراق به پیروزی جنبش به رهبری وی امید بسته بودند، او بناچار فرمان ترک مقاومت را صادر نمود و سختترین و زیانبارترین تصمیم تاریخی خود را گرفت.
مخالفان وی با نادیده گرفتن دستاوردهای تاریخی او این تصمیم را حاصل عدم درک درست وی از تحولات سیاسی جهان و منطقه و دلدادگی و وابستگیاش به قدرتهای خارجی میدانند و موافقانش هم جبر ژئوپلتیک و شرایط دشوار سیاسی و جغرافیایی و حتی واقعبینی بارزانی برای جلوگیری از نابودی کامل کردها و تحمیل زیانهای بیشتر بر آنان را عامل اصلی این تصمیم میدانند اما هرچه بود این یک شکست بزرگ و تلخ برای بارزانی و کردها بود.
این واقعه تلخ آخرین سکانس از رهبری میدانی بارزانی جنبش کردها بود. او چند سال پس از آن و در ٤٢ سال پیش در چنین روزی در غربت و در اثر بیماری که سالها بود در جانش لانه کرده بود در حالیکه حسرت بدعهدی و خیانت متحدانش و شکست جنبش تاریخیاش رهایش نمیکرد جهان را بدرود گفت اما پس از وی جنبش کردها گرچه چند پاره شده بود اما ادامه یافت و این شکست گرچه فرجام تلخی برای رهبری او بود اما به هیچ روی پایان ماجرا نبود.
میراث او در بخش عظیمی از کردستان عراق و دیگر مناطق کردنشین تحت رهبری حزب دمکرات کردستان و با هدایت و رهبری فرزندان وی به عنوان وارث و اخلاف او تداوم یافت که گونهای خاص از تداوم سنت سیاستورزی اريستوكراسی در مشرق زمین و خاندانی نمودن سیاستورزی رابه ذهن متبادر مینماید.
مرگ و غیاب وی و تحولات بعدی فرصت مناسبی شدند تا دیگر مبارزان کُرد که با رویه و اسلوب رهبری وی مخالف بودند به بازسازی خود و ایجاد ساختار حزبی مورد نظر اقدام نموده و در این راه هم کامیابتر از گذشته باشند و این تداوم همان راهی بود که از میانه دهه ١٩٦٠ آغاز و کردستان عراق را به میان دو نیروی رقیب هم نژاد که گاه دشمن مشترک را هم فراموش کرده بودند تقسیم نمود.
اینک که بالغ بر چهار دهه از درگذشت بارزانی میگذرد با وجود پویایی میراث او هزینههای حاصل از تقابل و تنازعات درونی مزمن و تاریخی موجب به حاشیه رفتن ارزشهای مشترک و مبانی تاریخی مورد قبول و احترام همه کردها در اقلیم کردستان گردیده است و دلبستگیها به مبانی مشترک ملی را به گونهای دستخوش آسیب نموده که تکوین پروسه ملت سازی و در نتیجه ارائه یک روایت تاریخی ملی را دچار چالشهای عمده نموده است.
تردیدی نیست که بازخوانی بدور از حب و بغضهای رایج و روایت خارج از سیطره چنبره ایدئولوژی حزبی از کارنامه بر فراز و فرود رهبری بارزانی میتواند زمینهساز گامی نو در جهت روایت درست تاریخ کردها در عراق بدور از تکفیر و تطهیر باشد امری که با وجود نگارش صدها کتاب و هزاران یادداشت و مقاله در باب زندگی و کارنامه بارزانی محقق نگردیده است و اکثر روایتها در باب شخصیت وی در سایه دوالیزم حاصل از حب و بغضهای تاریخی نسبت به زندگی و رهبری وی تدوین و تألیف گردیدهاند.
روحش شاد و يادش گرامی باد.