نامه ای به پیامبر!

Kurd24

نامه ای به پیامبر!

ای پیامبر خدا, درود بر تو. ما امروز بر فراز کهن ترین قلعه بشریت که قبل از آمدن شما و پیام مبارکتان بنا نهاده شده, در مرکز پایتخت ما, یادت را گرامی می داریم. درود و سلام نثارت می کنیم, پرچم شما را علم کرده ایم و با نواختن دف, سالروز تولدت را جشن می گیریم, اما ارتش سلطان که بر جایگاه مبارکت تکیه زده است, به نام شما, ما را می کشند!

آمار یک سال سرزمینم را در اختیار دارم, هر شانزده ساعت یکبار در این پایتخت, مسجدی بنا نهاده ایم, هیچ محله و روستا و دهستانی نیست که در آن یک تا دو و حتی سه مسجد نداشته باشد و یاد شما را در آن زنده نگه ندارند و پیامت را اِشاعه ندهند, اما بعد از شما, تمامی پادشاهان و امیران و سلطانهای که بعنوان جانشین شما خود را معرفی کرده اند و ارتش خود را برای دزدیدن  و تاراج به سمت ما گسیل می کنند, بر روی پرچمشان نام مبارک شما را نوشته اند!

اکنون خلیفه و جانشینان شما در استانبول و تهران و دمشق, از کوفه ی آغشته بخون, با نام شما حمله می کنند و حتی مرغ و خروسهایمان را نیز می دزدند. به سرزمینمان حمله می کنند و آنرا ویران می کنند. ارتش سلطان با سلاح فسفری که در عصر مبارک شما هنوز کشف نشده بود, کودکانمان را می سوزانند. ای پیامبر خدا, سلطان بی شرمانه بر روی پرچمش نوشته ( محمد) , با نام شما آمد و تا کنون بیش از سیصد هزار خانوار آواره شده اند و هزاران نفر را نیز کشته اند و هیچ شرم و حیای هم از نام مبارکت ندارند و باید عرض کنم, نه فقط جان و مال, بلکه در انتهای کوچه هایمان نیز به تخم مرغ ها هم رحم نمی کنند و آنها را می دزدند!

ای محمد, ای پیامبر خدا, زمانیکه یاران بزرگوارت از مکه ی  تحت ظلم قریش به سوی حبشه فرار کردند, به نجاشی, پادشاه حبشه پناه بردند که مسیحی بود. او آنها را پناه داد و نکشت. ما نیز امروز همچون یارانت از دست خلیفه و سلطانهای فرار می کنیم که خود را جانشین شما می دانند. ما نیز به ناچار, به نواده گان نجاشی پناه می بریم تا از ظلم و ستم خلیفه و سلطانها ما را نجات دهند که بر جایگاه مبارکت تکیه زده اند.

ما همیشه دعاهایمان بسوی خدا و پناه مان ترامپ و مرکل و ماکرون و پادشاهان بسیار دور مسیحی است که اگر آنها نبودند, به نام مبارک شما و یا پسر عموی بزرگوارتان, علی ابن ابی طالب ما را خواهند کشت!

ای پیامبر خدا, قریش از نجاشی خواست تا یارانت را تحویل دهد, اما او این کار را نکرد. سلطان هم همچون قریش از نواده گان نجاشی می خواهد مظلوم ما را تحویل دهد و انها نیز همچون اجدادشان این کار را نخواهند کرد.

ای پیامبر عزیز,  بعد از شما همه چیز دگرگون شده و اکنون قاتلان ما جزو پیروان شما هستند و کسانیکه پناه مان می دهند, نواده گان نجاشی اند. ما اینک خواستار امدن ارتش انها هستیم  تا از کودکانمان در برابر آتش توپ و تانک سلطان محافظت نمایند.

ای پیامبر عادل جهان, هر که آمد تحت نام مبارک شما, جانمان را گرفت. بزرگوار ما نیک می دانیم از آنها تبری جسته ای و باور داریم از انها خشمگینی و در روز قیامت شهادت خواهی داد, اما اینک ضروریست تا ارتش سلطان, کودک دیگری را نکشته و روستای دیگری را ویران نکرده و دارایی های دیگرمان را ندزدیده است, در خواب او را به آتش دوزخ تهدید کنید و با زبان مبارکتان مژده اسفل سافلین جهنم را به او بدهید. ما یادت را گرامی می داریم و جهانیان نوای دف ما را می شنوند.

لطفا کودکان ما و زبانمان که هدیه خداوند ماست  و سلطان و خلیفه ها اجازه تکلم بدان را نمی دهند , از آتش سلطان در امان نگه دار.

ای پیامبر خدا, اینهمه خونریزی را از انها قبول نفرما.