ایران، اعراب و اسرائیل، جابجایی موقعیتها؟
پس از سالها انتقاد مخالفان از سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی، برای اولین بار یک مقام حکومتی هم به شکست این سیاستهای پرهزینه اذعان کرد. علی مطهری در ٢٩ اردیبهشت سال جاری با عنوان نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در روزنامه ایران نوشت که برخی کشورهای عربی «از ترس ما به دامن اسرائیل افتاده و به او پناه بردهاند». این در واقع بهترین هدیهای بود که ایران میتوانست به اسرائیل بدهد.
قبل از انقلاب شرایط دقیقا برعکس بود. آن زمان ایران برنده اصلی جنگ اعراب و اسرائیل بود که ظاهرا خود را کنار کشیده بود، اما از صعود قیمت نفت در پی تحریم صادرات به نفع خود استفاده میکرد. اوج شکوفایی اقتصادی ایران مربوط به سالهای ١٩٦٧ تا ١٩٧٣ بود که دقیقا سالهای جنگ و لشکرکشی اعراب علیه اسرائیل بود. اکنون کشورهای عربی از دشمنی ایران و اسرائیل استقبال میکنند و خود کنار کشیدهاند. حتی کشور عمدتا شیعه عراق هم در این میان به فکر منافع ملی خود است نه منافع اسلامی یا شیعی که ایران روی آن حساب کرده بود. در این نوشته با نگاهی به سابقه هر دو دوره تنش در قبل و بعد از انقلاب ایران، محاسبات غلط جمهوری اسلامی و نحوه فرصتطلبی کشورهای منطقه از این اشتباه استراتژیک بررسی میشود.
نخست با این پرسش شروع کنیم: ایران چگونه از جنگ اعراب و اسرائیل استفاده کرد؟ اگر جنگ اولیه کشورهای عربی علیه اسرائیل را در ١٩٤٨ کنار بگذاریم از اوائل دهه ١٩٦٠ نزاع میان آنها به یک بلوک بندی جهانی کشیده شد. آمریکا و شوروی دو ابرقدرت جدید، رسما وارد نزاع آنها شدند و از دو طرف متقابل حمایت میکردند. اعراب با اتکا به نیروی انسانی، وسعت جغرافیایی، حمایت شوروی و ثروت نفتی خود، نابودی اسرائیل را حتمی فرض کرده بودند و به همین دلیل بدون محاسبات دقیق به هر اقدام شتابزدهای دست میزدند. آنها مخصوصا با بایکوت صادرات نفت، کشورهای اروپایی را بیشتر از قبل در کنار اسرائیل قرار دادند. ایران در این میان ضمن تداوم حضور در بلوک غرب، روابطش را با اعراب و شوروی هم حفظ کرد و به صورت غیررسمی با اسرائیل هم رابطه برقرار کرد. ایران نه تنها متحمل هزینههای مادی و تلفات انسانی این جنگها نشد، بلکه نهایت سود اقتصادی را از این نزاع منطقهای نصیب خود کرد. درآمد نفتی ایران طی هشت سال بیست برابر شد (از ٩٠٠ میلیون دلار در ١٩٦٨ تا ١٨ میلیارد دلار در ١٩٧٤). مصریها و سوریها به اعراب خلیج فارس طعنه میزدند که ما بر روی دریایی از خون ایستادهایم و شما بر روی دریایی از نفت خفتهاید. اما واقعیت این بود که بخش اعظم هزینههای جنگ و همچنین بخش اعظم زیان ناشی از بایکوت صادرات نفت بر دوش کشورهای عربی خلیج فارس بود و این ایران بود که دوران رشد اقتصادی خود را میگذراند.
بعد از انقلاب این نزاع ادامه یافت. اسرائیل بر سر جای خود ماند اما جای ایران و اعراب در این نزاع عوض شد. اینبار این جمهوری اسلامی بود که خود را متولی جنگ با اسرائیل میدانست و نابودی آن را حتمی فرض کرده بود، ایران اسلامی، کشورهای عربی را متوجه تهدیدهای خود کرده بود. جنگ گرم با عراق و جنگ سرد با عربستان از همان سالهای آغازین انقلاب، توجه اعراب را از اسرائیل منحرف و متوجه ایران کرد. این شرایط به تدریج به جایی رسید که زمزمه سازش با اسرائیل و جایگزین شدن دشمنی با آن، به دشمنی با ایران از هر رسانه و محفلی در جهان عرب شنیده میشد. کنفرانس ورشو در بهمن ماه گذشته قبح جمع شدن با اسرائیل زیر یک سقف علیه ایران را شکاند. شاید از این نقطه بود که امثال مطهریها متوجه عمق فاجعه در سیاست خارجی خود شدند. کنفرانس بحرین و معامله قرن هم ممکن است به صورت رسمی پایانی بر خصومت اعراب با اسرائیل باشد و آنها را کاملا در یک جبهه علیه ایران قرار دهد. آخرین حلقه از جهان عرب که ایران به آن امید بسته بود عراق بود که شاید با توجه به بافت مذهبی این کشور، ایران بتواند آن را در کمپ خود نگه دارد. اما چنین نشد. در مقاله قبلی «حب حسین جمعشان نکرد» توضیح داده شد که چگونه عربها در عراق به این نتیجه رسیدهاند که آنها در جهان عرب یک اقلیت مذهبی و در جهان شیعه یک اقلیت نژادی خواهند بود اما در عراق میتوانند هویت مستقل خود را حفظ کنند.
برخلاف مواضع رسمی مقامات عراق، این کشور اتفاقا بیشتر از سایر کشورها از تنش ایران با آمریکا و اسرائیل سود برده است. در یک سال گذشته رکورد تولید و صادرات نفت عراق شکسته شد و به زودی به مرز پنج میلیون بشکه در روز هم خواهد رسید. برخلاف توقع ایران، این عربستان نبود که جای خالی نفت ایران را پر کرد، بلکه بخش اعظم کمبود نفت ایران در بازار جهانی نفت توسط متحد سابقش یعنی عراق جبران شد. از دیگر سو عراق در این میان با همه قدرتهای جهانی یعنی آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و چین بهترین روابط را برقرار کرده و دهها میلیارد دلار سرمایه جذب کرده است. ظاهرا روابط را هم با ایران حفظ کرده و موقتا واردات برق و گاز را از ایران ادامه میدهد، اما به موازات آن تامین برق خود را تا شش ماه دیگر به کمپانی جنرال الکتریک آمریکایی و زیمنس آلمانی میسپارد آنهم با قراردادهایی بالغ بر بیست میلیارد دلار (این همه در شرایطی است که هنوز بدهیهای واردات برق و گاز ایران را پرداخت نکرده است، به بهانه تحریم تبادل ارزی با ایران!). چین و روسیه را هم به بازار نفت خود جذب کرده است. این دو قدرت جهانی دهها میلیارد دلار در صنعت نفت این کشور سرمایهگذاری کردهاند. عراق همچنین توسعه میادین نفتی مشترک را هم به اماراتیها سپرده است. بازار مواد مصرفی مردم خود را هم با کالاهای عربستان و ترکیه پر کرده است و حتی زمزمههایی از ورود کالاهای اسرائیلی به بازار عراق شنیده میشود.
همه این اتفاقات در کنار حفظ ظاهر و تداوم رابطه با ایران روی میدهد. در واقع مقامات سیاسی و تحلیلگران عراقی به نحوی تقسیم کار کردهاند. عدهای به توسعه این روابط همهجانبه با همه قدرتهای جهان و منطقه کمک میکنند و عدهای دیگر هم مقامات جمهوری اسلامی را به ادامه همین روند کنونی تشویق میکنند. آنها ظاهرا خود را دوست و متحد ایران نشان میدهند و سنگ حمایت از جمهوری اسلامی را به سینه میزنند، اما عملا سیاست «العراق اولا» یا منافع عراق بر همه چیز مقدم است را تعقیب میکنند. در کل میتوان گفت که در منطقه خاورمیانه عملا برنده اصلی این سیاستهای جمهوری اسلامی به ترتیب اینها بوده اند: ١-اسرائیل، ٢-کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، ٣-بیش از همه، عراق!